کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

کیان، امپراطور زمستان

اولین ها

اولین لبخند وقتی خواب بودی: روزهای نخست تولد اولین سکسکه: شش روزگی اولین باری که تونستی گردنتو ایستاده نگه داری: یک ماهگی اولین لبخند و خنده وقتی که بیدار بودی: یک ماهگی اولین باری که واسه چند ثانیه تونستی خودتو ایستاده نگه داری و اولین باری که با پاهای کوچولوت لگد میزدی: یک ونیم ماهگی اولین باری که تلاش میکردی تا خودتو از رو بالش بلند کنی: 50 روزگی اولین باری که میون گریه هات گفتی"مَ مَ": 45 روزگی اولین علائم دندان در آوردت. آب دهنت آویزون بود: 80 روزگی وقتی برای اولین بار گردنتو رو بالش چرخوندی و مامان رو که بالا سرت بودم نگاه کردی: 94 روزگی
29 خرداد 1392

سیسمونی امپراطور ما

ا ولین عکس لباس سایز صفر هستش که مادر جون اونو از مشهد برات گرفتو اول اونو شستو بعدش اونو به ضریح امام رضا (ع) متبرک کرد.بقیه عکسها رو تو ادامه مطلب گذاشتم. ...
11 خرداد 1392

اولین باری که درست و حسابی با مامان و بابا بیرون رفتی

امروز  کیان جون 76 روزه که به دنیا اومده. بالاخره بابایی امروز فرصتی پیدا کرد تا ما رو ببره بیرون. خیلی برامون جالب بود که عکس العملت رو ببینیم. مامانی رفتم لباسامو پوشیدم و لباس ملوانی کیان رو هم تنش کردم. این لباستو خیلی دوست داشتیم ولی ماشالله انقدر زود رشد کردی که همین یکبار تنت رفت. وقتی اومدیم تو حیاط چشماتو باز نمیکردی. نور اذیتت میکرد. بعد یکهویی زدی زیر گریه. هر چی خواستیم آرومت کنیم تا ازت عکس بگیریم نشد.. اولین بار بود. بابایی تو رو تو ماشین نگه داشت تا من برم فروشگاه رفاه. داخل فروشگاه های لباس هم با هم میرفتیم.خیلی آروم بودی و فقط اطراف رو نگاه میکردی. اینجا هم که خوابت برده بود.   ...
6 خرداد 1392
1